گاهی وقتها بهانههایی چون سن و سال، تبدیل میشوند به زنجیرهایی که دستوپای ما را برای حرکت و تجربههای تازه میبندند. تصور رایجی وجود دارد که بعضی از کارها فقط مخصوص جوانهاست: عاشق شدن، راهاندازی یک کسبوکار جدید، یادگیری مهارت تازه یا حتی ورزش کردن. اما حقیقت چیز دیگریست؛ هر روزی که زندهایم، فرصتی است برای شکوفا شدن، تغییر و آغاز.
چه کسی گفته آدم در پنجاه سالگی نمیتواند عاشق شود؟ چه قانونی نوشته که در شصت سالگی نمیتوان کتاب نوشت یا کسبوکار جدیدی راه انداخت؟ هر مرحلهای از زندگی، فرصتی بینظیر برای تجربه کردن است. ما در هر سنی میتوانیم مسیرمان را تغییر دهیم، خودمان را بازسازی کنیم و حتی کوهنوردی را امتحان کنیم؛ همانطور که میتوانیم بنشینیم و کتابی بنویسیم که سالها در دلمان پنهان مانده بود.
مطالعه هم یکی از آن ابزارهای جادوییست که هیچ محدودیت سنی نمیشناسد. فرقی ندارد نوجوانی کنجکاو باشی یا فردی بازنشسته، خواندن کتاب نهتنها ذهن را جوان نگه میدارد بلکه پنجرهای تازه رو به دنیا باز میکند. با هر کتابی که میخوانی، پلهای به سمت رشد خودت بالا میروی؛ و چه چیزی زیباتر از رشد در هر سنی؟
یادت باشد، فقط وقتی متوقف میشوی که خودت بخواهی. دنیا پر از افرادیست که خلاف جریان سن حرکت کردند و موفق شدند؛ چرا تو یکی از آنها نباشی؟